بخش اول: فشارافزایی گازی، شاهکلید تداوم تولید یا چالش بزرگ؟
ایران بهعنوان یکی از بزرگترین دارندگان ذخایر گازی جهان، بهویژه در میدان عظیم پارس جنوبی، مدتهاست که با افت طبیعی فشار مخازن گازی مواجه شده است. پروژههای فشارافزایی گازی حالا به ترند اصلی صنعت گاز کشور تبدیل شدهاند تا تولید را پایدار نگه دارند و از کاهش سهم ایران در بازار جهانی LNG جلوگیری کنند. این پروژهها با هدف تزریق گاز یا استفاده از کمپرسورهای عظیم برای حفظ فشار مخزن طراحی شدهاند، اما نکات کلیدی و گلوگاههایی وجود دارد که نمیتوان نادیده گرفت.

یکی از مهمترین چالشها، فناوری پیچیده و نیاز به تجهیزات پیشرفته است. کمپرسورهای فشارافزایی، توربینها و سیستمهای کنترل باید در برابر شرایط سخت عملیاتی (مثل گاز ترش با درصد بالای H2S) مقاوم باشند. ایران در سالهای اخیر روی بومیسازی این تجهیزات (مثل شیرهای ورودی گاز ترش) کار کرده، اما هنوز وابستگی به واردات قطعات خاص، بهویژه در شرایط تحریم، یک گلوگاه جدی است. هزینههای سنگین این پروژهها هم موضوع دیگری است؛ تخمین زده میشود فشارافزایی پارس جنوبی به تنهایی میلیاردها دلار سرمایه نیاز داشته باشد که تأمین آن در اقتصاد تحت فشار ایران کار سادهای نیست.
از سوی دیگر، زمانبندی اجرای پروژهها حیاتی است. تأخیر در عملیاتی شدن این طرحها میتواند افت تولید را تشدید کند و با توجه به نیاز فزاینده برق (که بخش زیادی از آن از گاز تأمین میشود)، بحران خاموشیها در بهار و تابستان را بدتر کند. مدیریت زیستمحیطی هم یک نکته کلیدی است؛ فشارافزایی اگرچه تولید را بالا میبرد، اما نشت متان (یک گاز گلخانهای قوی) میتواند تعهدات ایران به کاهش کربن را زیر سؤال ببرد. در نهایت، موفقیت این ترند به هماهنگی بین دولت، شرکتهای داخلی و شرکای خارجی (مثل چین یا روسیه) بستگی دارد، اما تحریمها و بیثباتی اقتصادی این هماهنگی را سختتر کردهاند.

بخش دوم: انرژی خورشیدی، رویای سبز یا بار اضافی بر دوش صنعت؟
در مقابل تکیه بر سوختهای فسیلی، دولت ایران فشار زیادی به صنایع وارد کرده تا به سمت انرژیهای تجدیدپذیر، بهویژه خورشیدی، بروند. با توجه به تابش بالای آفتاب در بیشتر مناطق کشور، پتانسیل تولید برق خورشیدی بالاست، اما موانع این مسیر، آن را به چالشی بزرگ تبدیل کرده است. ترند جهانی حرکت به سمت انرژیهای پاک، ایران را هم تحت تأثیر قرار داده، اما واقعیتهای داخلی با این رویای سبز همخوانی ندارد.
اولین مانع، مشکلات تأمین سرمایه برای احداث نیروگاههای خورشیدی است. ساخت یک نیروگاه خورشیدی با ظرفیت قابلتوجه، نیاز به سرمایهگذاری کلان دارد که در شرایط تحریم و کمبود منابع ارزی، عملاً برای بخش خصوصی یا دولتی سخت است. بانکها هم به دلیل ریسک بالا و بازگشت سرمایه کند، تمایلی به اعطای وام ندارند. دومین مسئله، راندمان پایین پنلهای خورشیدی موجود در ایران است. بسیاری از پنلهای داخلی یا وارداتی، به دلیل کیفیت پایین یا فناوری قدیمی، بازدهی کمی دارند و در گرمای شدید تابستان (که نیاز به برق اوج میگیرد)، کاراییشان کمتر هم میشود.
علاوه بر این، دستوپاگیر بودن این وظیفه جدید برای صنایع یک گلوگاه جدی است. صنایعی که سالها به گاز ارزان و برق یارانهای عادت کردهاند، نه تخصص کافی برای مدیریت پروژههای خورشیدی دارند و نه انگیزه اقتصادی قوی برای تغییر ساختار. زیرساختهای شبکه برق هم برای اتصال نیروگاههای پراکنده خورشیدی آماده نیست و این پراکندگی میتواند پایداری شبکه را تهدید کند. در نهایت، نبود سیاستهای تشویقی پایدار (مثل خرید تضمینی برق با قیمت مناسب) و بوروکراسی پیچیده، جذابیت این حوزه را برای سرمایهگذاران کم کرده است.

جمعبندی: دو راهی دشوار
ایران در حالی بین فشارافزایی گازی و توسعه خورشیدی گیر کرده که بحران برق، بهویژه در بهار و تابستان، مثل یک زنگ خطر دائمی عمل میکند. فشارافزایی میتواند تولید گاز و برق را در کوتاهمدت تضمین کند، اما وابستگی به فسیل را عمیقتر میکند. خورشیدی راهی برای کاهش کربن و پایداری بلندمدت است، اما موانع مالی و فنی آن را دستنیافتنی کرده. شاید راهحل در تلفیقی هوشمندانه باشد: استفاده از درآمدهای گازی برای تأمین مالی پروژههای تجدیدپذیر، اما این نیازمند برنامهریزی دقیق و رفع گلوگاههای فعلی است. تو این دو راهی، کدوم مسیر به نجات انرژی ایران میرسه؟ جوابش هنوز تو ابهامه.